مبارزات کنونی مردم لیبی برای رهایی از دیکتاتوری معمر قذافی سرهنگ سالخورده و خشن این کشور یادآور مبارزات عمر مختار با استعمار ایتالیا است. بسیاری از مردم تنها با خشونت و خودکامگی 42 ساله‌ی سرهنگ قذافی آشنا هستند و با افکار او آشنایی ندارند. در این نوشتار که بخشی است از کتاب رویارویی اندیشه اسلامی و غربی در جهان اسلام و در آغاز کودتا و به قدرت رسیدن او نوشته شده تاریخ مبارزات مردم و افکار ضد دینی قذافی را بررسی و نقد می‌کند.

کشور معروف لیبی که در شمال آفریقا واقع است –این کشور در شرق با مصر و سودان هم مرز است. در جنوب با چاد و نیجریه و در غرب با الجزایر و تونس هم مرز است –در اثر ثروت سرشار نفت، چند سالی است که اهمیت بزرگی به دست آورده است.

دانشور با خدا و مجاهد بزرگ، سیدی شریف محمد بن علی سنوسی (1791-1859 م.) برای ترویج دعوت اسلام و آموزش و پرورش روحی، به سال 1843 م. در لیبی اقامت گزید. با فعالیت‌های او، اسلام در سودان، صحرای بزرگ و غرب افریقا بسیار گسترش یافت و در دستان او هزاران مسلمان پرورش یافتند و احوالشان دگرگون شد. دایره فراخوان و جنبش جهادی وی با شتاب بسیار گسترش یافت و در لیبی و آفریقای مرکزی امتداد یافت.

سیدی محمد سنوسی به سال 1859 م. درگذشت. پس از وی فرزند ارشدش، سید مهدی سنوسی، جانشین او شد. او طبق آموزه‌های راستین اسلام و به پیروی از رد پای نسل نخست اصحاب (رض) هم زمان هم تربیت دینی و معنوی یافته بود، هم آموزش جمعی و ورزشی، هم مجاهده‌ی نفس می‌کرد و هم با دشمنان می‌رزمید. وی با دید وسیع خود و با برخورداری از دانش سودمند و عمل شایسته، بیابان‌ها و خلنگزارها را به چمنزار، تکیه‌ها و خانقاه‌ها را به محافل علمی و مدارس فکری و دانشجویان آرام و مریدان و سالکان را به پیکارگران نستوه و مدافعان دین، تبدیل کرد. جنبش وی در روزگار رهبری برادرزاده‌اش، سیدی احمد شریف- که در تمام جهان به نام امام سنوسی معروف است- به اوج پیشرفت و گستردگی دست یافت. در جنگ برقه و طرابلس، ایتالیا و اروپا ناگزیر به اعتراف به قدرت، شهامت، پایداری، بردباری و شایستگی رهبری پیروان مجاهد او شدند. مجاهدان سنوسی به مدت سیزده سال تمام در برابر قدرت گسترده و پهناور ایتالیا ایستادند، تا آنکه سرانجام آن را ناگزیر به کوچیدن از لیبی کردند. سیدی احمد شریف نیز به سال 1351 ه./1932 م. در مدینه در گذشت. 

به سال 1951 م. لیبی استقلال یافت و سیدی محمد ادریس سنوسی، فرزند مهدی و پسر عموی امام سنوسی، به سال 1952 م. به عنوان نخستین رییس جمهور دولت جدید، انتخاب شد. در اثر کوشش‌ها، تربیت معنوی، دعوت و جهاد مشایخ سنوسی، بر مردم لیبی رنگ دینی غالب بود. به برکت دعوت سنوسیان، بنیاد دیانت سخت ریشه‌دار بود. به گونه‌ای که هیچ رهبری نمی‌توانست آنرا ریشه‌کن یا ویران کند. از این رو، با وجود کشف نفت، ملت لیبی تا حد بسیاری از اثرپذیری ژرف از زیست صنعتی و تمدن غرب به دور ماند.

به سال 1969 م. در لیبی کودتا شد. شرهنگ معمر قذافی که آن زمان 37سال سن داشت، به عنوان رییس شورای انقلاب لیبی، زمام رهبری کشور را به دست گرفت. سرهنگ معمر قذافی شالوده‌ی دولت انقلابی خود را بر ملی‌گرایی عرب و آزادی کامل از بردگی غرب گذارد. توافقنامه‌ها را با آمریکا و بریتانیا درباره‌ی پایگاه‌های نظامی لغو کرد، به جای کارشناسان غربی، کارشناسان موجود درکشورهای عرب را گماشت، دستوراتی مبنی بر ترویج زبان عرب و بالا بردن جایگاه آن و ممنوعیت شراب، صادر کرد و برخی از حدود شرعی را نیز به اجرا در آورد. وی آزادی هیأت‌های تبشیری را نیز محدود کرد تا بدینگونه میزان اثرگذاری مسیحیان را، که دایره‌اش در روزگار حکومت ایتالیا و بریتانیا فراخ شده بود، از بین ببرد. تصمیمات مهمی برای تقویت نیروی نظامی لیبی اتخاذ کرد. توافق نامه‌هایی با روسیه و فرانسه امضا کرد. برای ترویج و آموزش و از بین بردن بیسوادی، چند نهاد آموزشی تأسیس کرد و برای آموزش بزرگسالان، مدارس شبانه تأسیس کرد. در آغاز کار، مطبوعات و رسانه‌های غرب به سرهنگ معمر قذافی به سبب تصمیم‌های اصلاحی و گرایش‌های دینی‌اش، توجه ویژه‌ای کردند واورا به عنوان رهبری دینی و متعصب معرفی کردند. تبلیغات و نداهای گسترده‌ای صورت پذیرفت مبنی بر اینکه او جنبش نوگرایی اسلامی را رهبری می‌کند. شگفت این جاست که تصمیم‌های قذافی علیه مسیحیان ولغو توافق نامه‌های کشورهای غربی، مثل بریتانیا و آمریکا، نه تنها خشم وناخرسندی رسانه‌های غرب را برنینگیخت، بلکه بر عکس، این رسانه‌ها نقش مهمی در معرفی او و اهتمام به وی در محافل دینی بازی کردند. حتی برخی نویسندگان رسانه‌های غرب او را محمد «زمان» نامیدند.

سرهنگ قذافی به سبب عدم تعادل روانی و نیز تصمیم‌های افراطی‌اش، مورد توجه رسانه‌های غرب بود. به سبب رابطه‌ای که با شرق‌شناسان داشت، دایره‌ی اندیشه‌های انقلابی‌اش گسترش یافت و از حوزه‌ی سیاست به سوی حوزه‌ی اندیشه‌ی دینی پر گشود. قذافی برای این منظور در کنفرانس‌های جهانی حضور می‌یافت و به علت اشتیاق روزافزون وی به احیای حرکت اسلام و رهبری آن، در گفت‌وگوهای مسلمانان و مسیحیان شرکت می‌کرد. از تصمیم‌های گوناگونی که در مناسبت‌های بسیار در مسایل سیاسی گرفته، می‌توان دریافت که او تا چه اندازه آدمی نامتعادل و گرفتار آشفتگی فکری است. به سال 1971 م. لیبی در اتحاد مصر و سوریه عضو شد و به درخواست قذافی، به سال 1973 م. اتحاد بین مصر و لیبی برقرار شد. 

دیدگاه قذافی درباره‌ی جمال عبدالناصر هنگامی آشکار شدکه محمد انور سادات تصمیم‌هایی علیه پاره‌ای از سازمان‌ها و پروژه‌های دوران گذشته اتخاذ کرد ودر رسانه‌های مصر،مقاله‌هایی در مخالفت با سیاست جمال عبدالناصر انتشار یافت و کسانی که از نزدیکان عبدالناصر بودند، کنار زده شدند. این هنگام بود که دوستی، وفاداری، وابستگی و شاگردی خود را نسبت به جمال عبدالناصر اظهار داشت. در جنگ اخیر مصر و اسراییل، اختلاف سختی بین دو کشور پدید آمد. محدودیت شدیدی که در مصر بر اخوان المسلمین و انتشار کتاب‌های اسلامی حاکم بود، پس از جمال عبدالناصر برچیده شد. اما در لیبی درباره‌ی کتاب‌های اسلامی و به ویژه کتاب‌های تبلیغی و تشکیلاتی، نظارت شدیدی اعمال شد. پس از جنگ مصر و اسراییل، روابط استواری بین لیبی و روسیه برقرار شد و روس‌ها به جای مصر، لیبی را مرکز قرار دادند.

رنگ انقلابی گری بر اندیشه‌ی قذافی چیره بود. تمام تصمیم‌هایی که می‌گرفت نشان از روح انقلابی‌گری داشت. پس از مرگ جمال عبدالناصر، وی در جهان عرب، احساس خلأ کرد و چنین پنداشت که جز خودش کسی این خلأ را پر نخواهد کرد. این است که برای رسیدن به این غایت کوشش‌ها کرد و کوشش‌هایش همچنان ادامه دارد. سرهنگ قذافی در ارزیابی خود از همان روز نخست به این نتیجه رسید که اینک روزگار خیزش اسلامی است. این بود که وی خود را رهبر این خیزش پنداشت. اما به سبب داشتن عقلانیت انقلابی و برخوردار نبودن از آموزش و پرورش و تحت تأثیر اندیشه‌های غربی بودن، و نیز در اثر سرمایه‌ی لیبی و اهمیت سیاسی، جغرافیایی و اقتصادی آن و خود باوری بیش از حد قذافی، رفته رفته چنین پنداشت که اسلام –شامل کتاب و سنت – نمی‌تواند با این زمان همگام باشد. بدین مقصود کوشید اسلام را در قالب انقلابی خود بریزد تا به جهان چهره‌ای نو از اسلام نشان دهد که در این روزگار با نظام غرب کاملاً همگام باشد. به سبب این کوشش انقلابی، برخی از این اندیشوران غرب وی را (پیامبر زمان )وبرخی از مسلمانان انقلابی او را «اندیشمند زمان» نامیده‌اند.

سرهنگ قذای پاره‌ای ازاصول سرمایه‌داری غرب و پاره‌ای از اصول سوسیالیسم را پذیرفت وبه بیگانگان در تبدیل لیبی به کشوری صنعتی، آزادی کامل داد؛ زیرا برداشت صنعتی بودن زندگی، بر اندیشه وی غالب بود. این امر موجب شد شمار جمعیت بیگانگان –بی هیچ نظر داشتی به دریافت و اندیشه‌شان –افزایش یابد و زیست اجتماعی مردم لیبی سخت از این پدیده اثر پذیرد. این امر، پیامد گستاخی، شتابزدگی و خودکامگی او بود. پس از جمال عبدالناصر، قذافی در کشورهای گوناگون اسلامی مسئولیت اندیشه‌ی انقلابی و پشتیبانی از گرایش‌های مخالف و رویکردهای معارض با دولت‌های حاکم را به عهده گرفت و کوشید بین سرمایه‌داری و سوسیالیسم، و دیانت و تمدن و ایدئولوژی‌های غربی سازگاری ایجاد کند. وی سخنانی بر زبان می‌آورد که با مبانی مورد اتفاق تمام امت اسلام مخالف بود. برخی از سخنانش نشان می‌دهد که وی می‌خواهد اسلام را در مفهوم تنگ عبادات محصور کند. برداشت وی از عبادت و زندگی با برداشت حبیب بورقیبه، رییس جمهور تونس، بسیار نزدیک است. این برداشت در اثر شبهه‌ها و شک و تردیدهایی پدید آمده که شرق‌شناسان مغرض در آنان القا کرده‌اند. حبیب بورقیبه شبهه‌ها و تردیدهایش را درباره‌ی قرآن آشکار کرد و نظرگاه‌های ویژه‌ای درباره‌ی نماز، روزه واوقات نماز و روزه را ارائه کرد که با اصول و مبانی شناخته‌شده‌ی اسلام نزد تمام مسلمانان، مخالف بودند.

ولی معمر قذافی برای تهاجم و توطئه‌اش، احادیث پیامبر را برگزید. به باور او باید دایره‌ی احادیث را در نظام محدود عبادات محصور کرد. اما به باور وی، دیگر احادیث مرتبط با حوزه‌های گوناگون زیست را نمی‌توان بر زیست کنونی تطبیق کرد. بی‌گمان قذافی با این نظرگاه می‌خواهد اسلام را در عبادات محدود خلاصه کند تا، مانند مسیحیت، پیوند اسلام را با زندگی بگسلد. وی برخی از نظرگاه‌های خود را درباره‌ی احادیث پیامبر در جلسه‌ای که شامل شماری از اندیشه‌وران و دانشوران مسلمان بود، ابراز کرده است. این سخنان موجب خشم و اعتراض محافل اسلامی شد. نظرگاه‌های وی تنها در حوزه‌ای ابراز نشده که صرفاً موجب انکار حجیت حدیث شود، بلکه موجب کژروی کامل از فرمانبرداری از پیامبر (ص) و دور انداختن سنت می‌شود. وی در سخنان خود با هیأت علما ابراز داشت که صحت احادیث جای شک و تردید دارد. زیرا در زمان تدوین سنت، بسیاری از احادیث دروغین و برساخته را به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند. وی مانند کوشش حبیب بورقیبه برای نشان دادن تعارض در قرآن، کوشید در احادیث پیامبر(ص) تعارض نشان دهد. قذافی به صراحت گفت که بیشتر سخنان پیامبر(ص) الهام‌گرفته از محیط و زمان او بوده است. اکنون نیز اوضاع و احوال دگرگون شده است. پس امیدی به اجرای آنها در مسایل دنیوی این روزگار نیست. به نظر وی معنای این سخن پیامبر(ص) (شما به کارهای دنیایتان داناترید) همین است. به باور قذافی ابتنای کارها بر اساس سنت درست نیست؛ زیرا داوری کردن درباره‌ی صحت و سقم یک حدیث دشوار است. بدین جهت ناگزیر باید به قرآن بسنده کرد.

هنگامی که قذافی نظرگاه‌های خود را در حضور علما باز گفت، بر موضع و نظرگاه‌هایش پای فشرد و به دلایل علما گوش نسپرد. برخی گزارش‌های مطبوعاتی حاکی است که وی در آن جلسه علما را تهدید کرد و گفت: «اگر در راه این اصلاحات سنگ‌اندازی کنند، مثل کمال اتاترک با آنان رفتار خواهد کرد.» وی در همان سخنان خود به صراحت گفت که کمال اتاترک در عملکرد و تصمیم‌هایش برحق بوده است.

اثرپذیری اندیشگی وی از کمال اتاترک در گفت و شنودش با علما کاملاً آشکار است. درباره‌ی شاگردی جمال عبدالناصر، خود گه گاه به صراحت از آن سخن می‌گوید. پیوند اندیشگی وی با حبیب بورقیبه در نظرگاه‌هایش درباره‌ی عبادات اسلامی و نظام زیست دینی، از کسی نهان نیست. از آنچه گذشت روشن می‌شود که این عده، حلقه‌های یک زنجیره و شاگردان یک مکتب‌اند. معمر قذافی در کتاب سبز، که در آن از نظرگاه ویژه‌ی خود، مسایل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را بررسی کرده، دیدگاه‌هایش را شفاف بیان کرده است. هیأتی از جماعت معروف «حزب التحریر» با وی دیدار کرد و کوشید وی را قانع و خطاهایش را اصلاح کند. هیأتی نیز از سازمان رابطه‌ی عالم اسلامی، شامل عالمان بزرگ مسلمان به نمایندگی از کشورهای گوناگون اسلامی، با وی دیدار و درباره‌ی این قضیه گفت وگو کرد. اما وی بر موضع خود پای فشرد و این دیدارها هیچ تغییری در او پدید نیاورد. قذافی به هیأت رابطه‌ی عالم اسلامی ‌گفت که وی سنت عملی متعلق به نماز، روزه و حج را می‌پذیرد، اما از احادیث دیگرکه درباره‌ی موضوعات دیگر بیان شده‌اند، جز آن بخش را که از نظر وی درست و با خرد سازگار باشند، نمی‌پذیرد.

هیأت به تفصیل در بیان حجیت و صحت احادیث و اجرای آن‌ها در پرتو قرآن و این که احادیث، روشنگر قرآن هستند، سخن گفت و با اصرار از وی خواست که از نظرگاه‌هایش باز گردد و توبه کند. اما وی گفت: «نظرگاه‌هایش را در کتابی جداگانه تبیین و این موضوع را به تفصیل بررسی خواهد کرد.» 

انکار تقویم اسلامی    

 پس از مخالفت معمر قذافی با توده‌ی مسلمانان درباره‌ی احادیث پیامبر، طی سخنرانی‌ای به مناسبت آغاز سال نو هجری، تقویم هجری را انکار کرد و گفت که آغاز تاریخ با هجرت پیامبر، اشتباه بزرگی است؛ زیرا درگذشت پیامبر(ص) بزرگترین رخداد بوده است. بنابراین بجاست که آغاز تقویم از درگذشت پیامبر(ص)باشد. با وجود کوشش علما به اقناع وی، او بر نظرگاهش پای فشرد و تقویمی نو که با درگذشت پیامبر(ص) آغاز می‌شد، انتشار داد.

برخی گزارش‌های مطبوعاتی حاکی از آن است که وی در روش نمازگزاردن و قرآن خواندن نیز تغییراتی ایجاد کرده است. او با این کار با تمام نصوص ثابت و امور مسلم مخالفت ورزیده است. معمر قذافی طی چندین سخنرانی به صراحت از اصلاحات تازه‌اش سخن گفته است. این به طور قطع بیانگرآن است که منبع تمام دیدگاه‌ها و نظرگاه‌هایش، شرق‌شناسان بدخواه و دشمنان مغرض اسلام هستند، یا دست کم عقلانیت وی چنین کژروانه پرورده شده که نظرگاه‌های نادرست و شاذ را ساخته و پرداخته می‌کند و مردم را به چنان تجددی فرا می‌خواند که دیانت را از بن بر می‌کند.

لیبی و مراکش

لیبی و مراکش دو کشور عرب هستندکه جمعیت آن‌ها را 100%مسلمانان تشکیل می‌دهند. این دوکشور، استقلال یافته‌اند. حکومت آن‌ها بر شالوده‌ی دعوت دینی، جهاد درراه خدا، فداکاری و جانبازی در راه اسلام، بنیان نهاده شده است. پایه‌های حکومت این دو کشور را نیز خاندان‌هایی نجیب و ریشه‌دار در دانش و فضیلت که مراکز تبلیغی، پرورشی و روحانی داشته‌اند، استوار ساخته‌اند. مسلمانان عرب و بربر ساکن در این کشور، با دید حرمت و بزگی به آنها می‌نگرند و آن‌ها را پیشوای سیاسی کشور خود می‌دانند و چنان که به پیشوایان روحانی و دینی اعتقاد دارند، به این خاندان‌ها اعتقاد دارند. خاندان سیدی ادریس و سیدی علی شریف، صدها سال بر مراکش حکومت کرده‌اند. لیبی نیز به فرخندگی کوشش‌ها و پیکارها و جانبازی‌های سیدی احمد شریف و یارانش توانست از بردگی و استعمار ایتالیا ازاد شود و حکومتی مستقل تشکیل دهد. اما اینک این دو کشور در حوزه‌های فرهنک و تمدن، سیاست‌های آموزشی و پرورشی و برنامه‌ریزی در ابعاد گوناگون زندگی، ردپای غرب را دنبال و غرب را پیشوای خود تلقی می‌کنند. کوشش‌های این دو کشور از طریق رادیو، تلویزیون و آموزش مدرن به ساختن نسلی سرگرم است که احساسات، عواطف، ارزش‌ها و سنجه‌هایش با آن نسل که فروغش تاریکی استعمار غرب را از هم پاشاند و در افق این کشورها با مداد استقلال را تاباند و شکوه و اعتبار به دست آوردند، متفاوت است. گرایش‌های سوسیالیستی بر این دو کشور حاکم است و رهبران جنبش‌های اسلامی، دعوتگران و اندیشوران مسلمان در آن‌ها با تلخی‌ها و سختی‌ها دست به گریبان‌اند. فلسفه و دیانتی که لیبی برگزیده، آمیزه‌ای از اسلام سر بریده، سوسیالیسم باد کرده و ملی‌گرایی عرب است. معمر قذافی، رهبر این مکتب فلسفی، همواره به مقام استادی جمال عبدالناصر اعتراف می‌کند. و او را شخصیت ایده‌آل خود می‌داند. با وجود آن که اهداف و خواست‌های این دو کشور برای ما روشن نشده است، آنچه شفاف خود را نشان می‌دهد تقلید کورکورانه‌ی آن‌ها از غرب در حوزه‌های اندیشه و تمدن است و غرب را آقا و سرور می‌دانند. این دو کشور با احتیاط، گام به گام و برنامه‌ریزی شده در این خط و به سوی این مسیر حرکت می‌کنند.